خاطرات فراموش نشدنی
خاطرات فراموش نشدنی
در مهرماه سال 1389 که وارد آموزش وپرورش شدم .به عنوان مربی امور تربیتی در یکی از مدارس خمینی شهر درمقطع ابتدایی (مدرسه پسرانه حمزه )مشغول به کارشدم،
روز اول مهرماه که وارد مدرسه شدم در اولین برنامه صبحگاهی مدرسه حضور یافتم وتوسط مدیر مدرسه به عنوان مربی امور تربیتی(مربی پرورشی) آموزشگاه به دانش آموزان معرفی شدم استرس سرتا پای وجودم را گرفته بود کلیه دانش آموزان که حدود 316 نفر بودند همه به من خیره شده بودند و من هم می خواستم نشان بدهم که خیلی عادی وبی خیال هستم ول چون تا حالا مقابل چنین جمعی قرار نگرفته بودم خیلی استرس داشتم و توی دلم خدا خدا می کردم که مدیر مدرسه امروز را از من نخو اد برای دانش آموزان صحبت کنم به همین معرفی اجمالی اکتفاء کند و خوشبختانه چنین هم شد .
و مدیر مدرسه بعد از تبریک آغاز سال تحصیلی ، و گرامی داشت هفته دفاع مقدس، معرفی بنده برنامه صبحگاهی که مقداری هم طولانی شده بود تمام شد ومن هم آن روز نفس راحتی کشیدم .ودانش آموزان بعد از تقسیم بندی کلاسها وارد کلاس شدند ، ومن اولین روز کاری خود را عملاٌ شروع کردم ودر زنگ استراحت همراه با معاون آموزشی در حیاط مدرسه بین دانش آموزان آمدم وبعد از صحبت های
انفرادی با تعدادی از دانش آموزان کم کم استرسم پایین آمد ودانش آموزان دور تادورم حلقه زده بودند وهر کدام سوالاتی داشتند .یکی می گفت من را توی گروه سرود ثبت نام کن دیگری می گفت من را تو تئاتر مدرسه بنویس و...... البته قبل از ورود به مدرسه از طریق جلساتی که با معاون وکارشناسان امور تربیتی اداره داشتیم ازشرح وظایف مربی پرورشی یک آموزشگاه آگاهی داشتم که از جمله این وظایف بر گزاری برنامه صبحگاهی -برگزاری مسابقات فرهنگی هنری- مسابقات قران گروه سرود وتئاتر . گرامیداشت مناسبت های ملی ومذهبی و مهمترین آنها که
خیلی هم مورد تاکید مسولین اداره ومدرسه بود برگزاری نماز جماعت با حضور حداکثری دانس آموزان وحضور فعال همکاران درنماز جماعت و استفاده از برنامه های جذاب برای تشویق دانش آموزان وارتباط صمیمی بادانش آموزان برای جذب حداکثری وبعد از چندین ماه از برگزاری نمازجماعت در نمازخانه مدرسه
که نمازخانه بسیار بزرگی هم بود.در یکی ازروزها که نماز جماعت باحضور حداکثری دانش آموزان وهمه همکاران آموزگار برگزار می شد ودلیل آن هم مناسب
وجذاب بودن محیط نمازخانه ومسابقاتی که بعضی از روزها برگزار می گردید وجوایزی هم آناٌ به آنها اهداء می شد بود.آن روزهم طبق روزهای قبل درصف نماز جماعت حاضر شدم وقرارم هم از اول سال این بود که هرروز در یک صف وبین دانش آموزان مختلف بنشینم کنار هادی یکی از دانش آموزان کلاس پنجم نشستم جانمازی که چند روز قبل به عنوان هدیه از مکه معظمه دریافت کرده بودم را پهن کردم تا پس از اذان واقامه مشغول نماز شوم،هنوز اذان تمام نشده بود ومن داشتم به سؤالی که یکی از دانش آموزان پرسیده بود جواب می دادم که یک لحظه متوجه شدم هادی کنارم نیست،وقتی برگشتم ،دیدم هادی به صف آخر رفته است.کمی به فکر فرو رفتم ،ولی موقع نماز شده بود، شروع به خواندن نماز کردیم.پس از اتمام نماز،این فکر بامن بود که دلیل رفتن هادی از کنارم چه بود. چون من خودم هم 7 سال در شبانه روزی
درس خواندم وهمیشه نماز جماعت داشتیم وبچه ها اکثراٌ دوست داشتند در نماز جماعت کنار مدیر ، معاون ،آموزگار ،ومخصوصاٌ مربی یا معاون پرورشی خود بنشینند .ازآنجا که رابطه ام با بچه ها گرم وصمیمی بود،تصمیم گرفتم دلیل کار هادی را بپرسم ، از اوخواستم آخر ساعت به دفتر بیاید، وقتی آمد ، پس از سلام واحوال پرسی به او گفتم :«سؤالی که می پرسم دوست دارم مثل همیشه درست جواب بدهی.»او هم قول داد این گونه باشد. پرسیدم «چرا توی صف نماز ازکنارم بلند شدی وبه صف آخر رفتی مگر دوست نداشتی کنار من بنشینی ؟»کمی مکث کرد.دستش را در دستم گذاشتم وگفتم : « بگو اگر از چیزی ناراحتی بگو دوست دارم بشنوم.» ناراحتی راازچهره اش می خواندم.اشک در چشمانش حلقه بست .سرش را پایین انداخت وگفت . « آقا وقتی شما کنارم نشستید وجانمازتان را پهن کردید. من از اینکه جانمازم کهنه بود خجالت کشیدم، زود بلند شدم تا شما جانمازم را نبینید.» تا این صحبت را از هادی شنیدم عرق سردی روی پیشانیم نشست .بعد از کمی مکث دست به طرف کیفم بردم وجانماز را از آن بیرون آوردم. به طرف هادی گرفتم وگفتم: « این جانماز هدیه به تو .هروقت باآن نماز خواندی برای من هم دعا کن . اما یک چیز را ازمن همیشه به خاطر داشته باش ، وآن این که هر انسانی باید اعمالش پیش خدا درست باشد مهم نیست جانمازش نو باشد یا کهنه.»هادی ابتدا جانماز را قبول نمی کرد،ولی وقتی گفتم : « این یک هدیه است ودوست دارم پیش تو باشه» قبول کرد ورفت خوشحال بودم که خیلی راحت توانسته بودم با دانش آموزم ارتباط برقرار کنم ومشکلش را حل کنم. اما پیش خودم گفتم : « ما از چه چیزهای غافلیم وبچه ها روی چه مسائلی حساس!! !!»
- ۹۴/۰۴/۰۵
- ۳۲۰ نمایش